کتاب (جریان شناسی تاریخ معاصر افغانستان) به قلم نویسندهی پرکار افغانستان، امان الله شفایی است. این کتاب در سال ۱۳۹۳ به چاپ رسیده است. کتاب جریان شناسی تاریخ معاصر افغانستان، به بررسی جریانهای فکری و سیاسی قرن بیستم افغانستان میپردازد؛ جریانهای سلطنتطلبی، مشروطهخواهی، چپگرایی، ملیگرایی، اسلامگرایی، بنیادگرایی و نو بنیاد گرایی. امانالله شفایی، نویسندهی کتاب […]
کتاب (جریان شناسی تاریخ معاصر افغانستان) به قلم نویسندهی پرکار افغانستان، امان الله شفایی است. این کتاب در سال ۱۳۹۳ به چاپ رسیده است. کتاب جریان شناسی تاریخ معاصر افغانستان، به بررسی جریانهای فکری و سیاسی قرن بیستم افغانستان میپردازد؛ جریانهای سلطنتطلبی، مشروطهخواهی، چپگرایی، ملیگرایی، اسلامگرایی، بنیادگرایی و نو بنیاد گرایی.
امانالله شفایی، نویسندهی کتاب در کنار این اثر، چند اثر تحلیلی دیگر هم در مورد تاریخ افغانستان دارد، از جمله کتاب (تحلیل گفتمانی اسلامهای سیاسی در افغانستان) و همینطور کتاب (چپگرایی در افغانستان). در کتاب تحلیل گفتمانی اسلام سیاسی نویسنده تلاش میکند تا جریانات اسلامگرا را بر اساس چارچوب گفتمانی تحلیل کند و در کتاب چپگرایی هم به ریشهیابی جریان چپگرایی در افغانستان میپردازد. اما در کتاب (جریان شناسی تاریخ معاصر افغانستان)، تلاش نویسنده این است که تمام جریاناتی را که در قرن بیستم افغانستان پدید آمده است را به بررسی بگیرد.
نویسنده در این کتاب، دیالکتیک بودن جریانات تاریخی را به عنوان چارچوب نظری خود انتخاب میکند. نویسنده تلاش میکند تا نشان دهد که از درون هر یک از جریانات فکری و اجتماعی قرن بیستم، جریان دیگری به عنوان (آنتی تز) یا ضد آن سر برون کرده است. به عنوان نمونه جریان سلطنتطلبی، باعث آن شده که از درون آن جریان، جریان مشروطهخواهی سر برون آورد. به زبان ساده میتوان چنین گفت که جریان سلطنت طلب که همواره خواستار قدرت مطلق شاه بود، باعث واکنش عدهای شد که در پی تحدید و مشروط کردن قدرت شاه بودند. اینچنین شد که جریان سلطنت طلب، باعث به وجود آمدن جریان مشروطهخواه شد. به همین منوال نویسنده تمام جریانات قرن بیستم را با همین چارچوب تبیین میکند.
نویسنده ابتدا به تحلیل جریان سلطنتطلبی میپردازد. مشخصهی این جریان، حمایت از قدرت مطلق شاه است. جریان سلطنت طلب طرفدار آن بودند که شاه بتواند بدون محدودیت خاصی اعمال قدرت کند. قدرت شاه از سوی این جریان به چند گونهی مختلف تئوریپردازی شده است، برخی قدرت شاه را برخاسته از ارادهی الهی میدانستند و برخی دیگر این مشروعیت را برخاسته از جرگههایی میدانستند که حق اعمال قدرت را به شاه داده است. به باور نویسنده نظام سیاسی افغانستان از ۱۷۴۳ تا مشروطهی اول (حبیبالله خان) نظامی سلطنتی بوده است. نویسنده اشاره میکند که گرچند حبیبالله کلکانی و عبدالرحمن خان، خود را امیر میدانستند و ادعای نوعی امارت داشتند، اما باز هم مشخصات نوع حکومت آنان با سلطنت یکی است.
سپس نویسنده به تحلیل جریان مشروطهخواهی میپردازد؛ جریان مشروطهخواهی جریانی بود که طرفدار مشروط کردن و محدودکردن قدرت شاه بود. قابل یادآوری است که در تاریخ معاصر افغانستان با دو جریان مشروطهخواهی مواجه هستیم؛ مشروطهی اول و مشروطهی دوم. مشروطهی اول هم زمان بود با به قدرت رسیدن حبیبالله خان، پدر امانالله(۱۹۱۲ـ۱۹۱۹).
حبیبالله خان در پی آن بود که افغانستان را به سمت پیشرفت و ترقی ببرد، به همین جهت به مشروطهخواهان روی خوش نشان داد. البته بنابر نظر نویسنده و با توجه به مدارک تاریخی، درک حبیبالله خان از مشروطه به شدت سطحی بود. حبیبالله خان مشروطه را در ساختن مکتب و سرک میدانست و تصوری از محدودیت قدرتش نداشت. به همین جهت بود که وقتی از اهداف مشروطهخواهان و محدودیت قدرتشان باخبر شد، دستور قتل سران مشروطه و زندانیشدن اعضای فعال مشروطهخواهان را دارد. به همین جهت مشروطهی اول با شکست مواجه شد.
اما مشروطهی دوم همزمان بود با به قدرت رسیدن امانالله خان. موفقیت مشروطهی دوم در این بود که شخص شاه هم با این جریان هممسیر شده بود. رهبری این جریان را محمود طرزی، وزیر خارجهی امانالله و پدر همسر او به عهده داشت. نشریهی سراجالاخبار هم تبدیل شده بود به نشریهای در راستای مشروطه و اهداف آن.
مهمترین موفقیت مشروطه تصویب اولین قانون اساسی افغانستان بود. این قانون اساسی قدرت شاه را محدود میکرد. به همین جهت میتوان ادعا کرد که مشروطهی دوم برخلاف مشروطهی اول، تا حدودی به اهداف خود رسید.
نویسنده جریان دموکراسیخواهی را در ادامهی مشروطهخواهی به بحث میگیرد. منظور نویسنده از دوران دموکراسیخواهی، ده سال آخر حکومت ظاهر شاه است. سالهایی که مشهور شده بود به دههی دموکراسی و دههی قانون اساسی. نویسنده معتقد است که هم مشروطهخواهی و هم دموکراسیخواهی، هدف واحدی داشتند و آن هدف هم محدودیت قدرت شاه بوده است. نویسنده دههی دموکراسی را اوج موفقیت مشروطهخواهان و دموکراسیخواهان میداند، دههای که قدرت از خانوادهی شاهی بیرون شد، مجلس شورای ملی از قدرت مطلوبی برخوردار شد و آرمانهای مشروطهخواهان به بار نشست.
محمد هادی ابراهیمی
ادامه دارد…
شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید
- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد