علی صادقی، دانشآموختهی کارشناسی ارشد روابط بینالملل از دانشگاه تهران تاریخ افغانستان تاریخ پرفراز و نشیبی است. مروری کوتاه بر تاریخ این کشور نشان میدهد که چه مصیبتهایی بر مردم این جغرافیا وارد شده است؛ این کشور همواره مسیری برای لکشرکشیها و جنگطلبیهای امپراطوران بزرگ تاریخ بوده است. از اسکندر مقدونی گرفته تا بریتانیا و […]
علی صادقی، دانشآموختهی کارشناسی ارشد روابط بینالملل از دانشگاه تهران
تاریخ افغانستان تاریخ پرفراز و نشیبی است. مروری کوتاه بر تاریخ این کشور نشان میدهد که چه مصیبتهایی بر مردم این جغرافیا وارد شده است؛ این کشور همواره مسیری برای لکشرکشیها و جنگطلبیهای امپراطوران بزرگ تاریخ بوده است. از اسکندر مقدونی گرفته تا بریتانیا و روسیه تزاری.
بر علاوهی تاخت و تازهایی که بر افغانستان شد، که دلیل آن بیشتر جغرافیای خاص این کشور بوده است، این جغرافیا شاهد نظامهای سیاسی مختلفی نیز بوده است. از نظام شاهی گرفته تا نظام دموکراسی کنونی. اما آنچه جالب توجه است این است که هیچ نظامی در افغانستان (به جز نظام سلطنت) برای مدت زیادی عمر نکرده است. نه تنها که عمر این نظامها کوتاه بوده، بلکه سردمداران این نظامها با عاقبتی تلخ مواجه شدند، یا کشته شدند و یا هم قدرت را بر خلاف میل باطنیشان تسلیم کردند. حالا هم که به در آستانهی نشست استانبول و مذاکره با طالبان قرار داریم؛ مذاکراتی که معلوم نیست پیآمد آن چیست و افغانستان قرار است دیگر کدام نظام سیاسی را تجربه کند.
طولانیترین نظام سیاسی در افغانستان، نظام شاهی بود که از بدو تاسیس افغانستان در سال ۱۷۴۳ تا کودتای سفید داوود خان در سال ۱۹۷۳ ادامه داشت. در این نظام همیشه یک شاه بر سر قدرت بود و انتقال قدرت هم به گونهی وراثتی انجام میشد. البته همین نظام سیاسی هم دچار تحولات زیادی شد و مشروعیت آن به گونهی ثابت نماند. به عنوان نمونه زمانی که خاندان بارکزاییها به قدرت رسیدند و دوست محمد خان بر اریکهی قدرت نشست، این پیشفرض که شاه همواره باید از خاندان سدوزایی و از فرزندان احمدشاه ابدالی باشد به زیر سوال رفت و مردم افغانستان با پادشاه شدن یک غیرسدوزایی کنار آمدند. همینطور که نظام شاهی در دو زمان حبیبالله کلکانی و عبدالرحمن خان با یک نوع انفصال مواجه شد.
نظام شاهی با کودتای داوود خان به پایان خود رسید. داوود خان نظام خود را جمهوری خواند، اما همانطور که صدیق فرهنگ اشاره میکند، جمهوری داوود خان یک جمهوری شاهانه بود. داوودخان به مراتب مستبدتر از یک شاه رفتار میکرد؛ او دروازهی شورای ملی را بست، جراید غیردولتی را محدود کرد و تمام مخالفینش را سرکوب کرد. نظام جمهوری داوودخان یک نظام دیکتاتوری شاهانه بود.
اما این نظام مستبد و سرکوبگر، خود طعمهی خشونت و کودتای خونین هفت ثور شد. کودتایی که هم خود او و هم خانوادهاش را به خون نشاند. این کودتا در سال ۱۹۷۸ و پنج سال پس از ریاست جمهوری داوود خان انجام شد.
پس از کودتای هفت ثور، افغانستان نظام سیاسی دیگری را تجربه میکرد؛ نظامی که نامش حکومت دموکراتیک بود. این نظام در مورد اقتصاد دولتی تابع افکار لنینیسمـمارکسیسم بود. تلاش این نظام دولتی کردن اقتصاد و گام برداشتن به سمت جامعهی غیرطبقاتی بود. نورمحمد ترکی همواره تلاش میکرد تا کودتای خود را انقلاب کارگری توصیف کند.
گرچند این نظام برای چهارده سال بر افغانستان حکمرانی کرد، اما این سالها پر بود از خشونت و کشتار و تجاوز. یک سال از دوران ریاست ترکی نگذشته بود که توسط معاون کمیتهی انقلاب و فرد شماره دوم حکومت، حفیظالله امین به قتل رسید. امین برای صد روز حکومت کرد. روزهای حکمت امین پر بود از کشتار و قتل و سرکوب مخالفانش. امین میخواست تا لنین افغانستان باشد و بسان او با دیکتاتوری حکومت کند.
بالاخره در بیست و هفتم دسامبر ۱۹۷۹، عملیاتی تحت نام عملیات توفان از سوی ک.گ.ب شوروی برای کشتن حفیظالله امین روی دست گرفته شد. در این عملیات قرار بود که نیروهای تیپ ۳۳۳ شوروی، در یک عملیات وارد ارگ تاجبیگ شده و او را به قتل برسانند. این عملیات تا پاسی از شب طول کشید و بالاخره امین به قتل رسید.
پس از امین، ببرک کارمل به قدرت نشست. به قدرت رسیدن امین همزمان بود با تجاوز اتحاد جماهیر شوروی. ارتش چهلم شوروی از مرزهای شمالی وارد افغانستان شد و برای ده سال در این کشور باقی ماند. هجوم شوروی واکنش بسیاری از مجاهدین را در پی داشت و مجاهدین تلاش کردند تا علیه شوروی، اقدام به مبارزه کنند.
پس از مبارزهی مداوم مجاهدین و تبدیل شدن جنگ افغانستان به یک زخم ناسور برای شوروی، گورپاچوف تصمیم گرفت تا افغانستان را ترک کند. ترک کردن افغانستان همزمان شد با قدرتگیری نیروهای مجاهدین و پیشروی آنان، بالاخره پس از سه سال در سال ۱۹۹۲ حکومت داکتر نجیب سقوط کرد و مجاهدین وارد کابل شدند.
حکومت حزب دموکراتیک به پایان خود رسید و قرار بود مجاهدین دولتی اسلامی را تشکیل دهند. اما ورود مجاهدین به کابل همزمان بود با جنگهای داخلی خانمان سوز برای چهار سال مداوم. این جنگها نتیجهاش کشتهشدن هزاران نفر و بیجا شدن میلیونها نفر بود.
حکومت اسلامی مجاهدین نتیجهای جز بدبختی برای مردم افغانستان نداشت. پس از چهار سال جنگ داخلی، طالبان از قندهار سر برون آوردند و آنها هم ادعای ختم جنگ و برپایی شریعت را داشتند.
طالبان امارت اسلامی را برای پنج سال در افغانستان به اجرا گذاشتند، امارتی که هیچ نوع ساختار مشخص نداشت، بهتر است قدرت طالبان را یک قدرت بدون دولت بدانیم. در سالهای طالبان خبری از حکومتداری، بروکراسی و رفاه نبود. آنچه بود سیاهی بود و ظلمت و ادارهی امر به معروف.
نظام طالبان در حملات هفتم اکتبر ۲۰۰۱ سقوط کرد و پس از آن دولت انتقالی، و بعد از آن هم دولت موقت روی کار آمد. این دو دولت زمینهسازی برای نظام پساطالبانی را مهیا کردند. قرار بود افغانستان کشوری دموکرات و لیبرال باشد. میلیاردها دالر در افغانستان مصرف شد و چهل دو کشور جهان برای کمک به افغانستان آمدند. افغانستان چهار انتخابات را پشت سر گذاشت که همواره این انتخابات، سیری نزولی را طی کردهاند. در هر انتخابات مردم نسبت به آن بیشتر بدگمان شدند و مشارکت مردمی کمتر شد. با وجودسرمایهگزاریهای زیادی که در این مورد صورت گرفت، باز هم این کشور شاهد ناامنیهای روزافزون است.
این روزها هم مذاکرات میان افغانی جریان دارد و طالبان، این گروهی که به نظر میرسید در شکست ۲۰۰۱ به تاریخ پیوستند، دوباره سودای امارت اسلامی بر سر میپرورانند. مطمئناُ که نظام امارت اسلامی برپا نخواهد شد، اما ترکیبی از جمهوریت و امارت قابل پیشبینی است. به همین جهت میتوان گفت که تاریخ افغانستان، یک آزمایشگاه برای نظامهای سیاسی است. نظامهایی که میایند و میروند و مردم این کشور همچنان در مصیبتها گرفتارند.
شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید
- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد