آرزویی که شاید هیچ وقت تحقق پیدا نکند؛ قدم زدن و پیاده روی همراه فرزندان خود در بازار و استفاده از وسایل نقلیه. مرتضی ۳۰ ساله که ۸ سال از عمر خود را در خط نبرد جنگ سپری کرده با معلولیت فیزیکی رو به رو است. او متاهل و دارای ۲ فرزند است. او می […]

آرزویی که شاید هیچ وقت تحقق پیدا نکند؛ قدم زدن و پیاده روی همراه فرزندان خود در بازار و استفاده از وسایل نقلیه.

مرتضی ۳۰ ساله که ۸ سال از عمر خود را در خط نبرد جنگ سپری کرده با معلولیت فیزیکی رو به رو است.

او متاهل و دارای ۲ فرزند است.

او می گوید که عضو قطعه خاص پلیس بوده و دو سال پیش در یک حمله غافلگیر کننده در ولسوالی نا امن پشت رود ولایت فراه زخمی شده است.

مرتضی می گوید که شب هنگام مخالفین مسلح دولت بر پاسگاه امنیتی شان حمله تهاجمی انجام دادند و شماری از همسنگران اش جلوی چشمانش کشته شدند.

او گفت:” من زخمی بودم و کمر من شکسته بود و خود را به یک اتاق پنهان کردم. همراه با در حدود ۵ نفر و یکی از رفیق ها که از همین منطقه بلوغ های دلقرار هرات است گوشی اش زنگ آمد و زنگ که آمد طالبان شنیدند و دم دروازه که رسید با صدای بلند فریاد کشید و گفت که تسلیم شویم اما ما گفتیم که نمی شویم و دست به ماشه تفنگ بودیم که اگر کسی داخل شود او را بزنیم چرا که همه ما رفتنی بودیم و طالبان نارنجک انداختند داخل اتاق و وقتی صدا کرد، پای من شکست و دو نفر هم جلو چشمانم کشته شدند و پای راست من هم میده شد”.

مرتضی سه ساعت با مخالفین درگیر بوده و پس از زخمی شدن و اصابت چندین پرزه، در نهایت همراه با شماری از همسنگرانش به چنگ مخالفین می افتد.

او می گوید که نه تنها در فراه بلکه در خیلی از عملیات ها شماری از دوستانش از سوی مخالفان مسلح دولت تیرباران شده اند.

او گفت:” یک خاطره ای تعریف میکنم؛ ما به ولایت ارزگان بودیم و سال های ۹۴ بود ارزگان سقوط کرده بود و ما از هرات ۴۰ نفر بودیم که یکی از آنها من بودم و به ولسوالی دهراود؛ طی یک شب تقریبآ ۲۴۰ نفر را کشته داشتیم  و به این صحنه نه داکتر، نه نرس و نه هم شفاخانه ی به دسترس بود و می دیدم که رفیق من جلو چشمانم جان می دهد اما نمیتوانستیم که او را تداوی کنیم و تا نیم ساعت بعدش از بین می رفت که رفت و مثل آن ده ها تن دیگر رفتند”.

مرتضی در ۸ ولایت کشور وظیفه اجرا کرده و رتبه لمری ساتنمن داشته و سال ۹۱ هم در ولسوالی زیر کوه هرات زخمی شده بود.

اما این تنها مرتضی نیست که قربانی جنگ شده و اعضای بدن خود را فدای آسایش مردم کرده است بلکه مثل او خیلی ها طی سالهای گذشته عضوی از بدن خود را از دست داده اند.

عبدالمجید حیدری یکی دیگر از جوانانی است که ۵ سال را در سنگر سپری کرده است.

او ۳۲ سال سن دارد و می گوید که ماین پاک بوده و در جریان خنثی سازی ماین، یکی از دستانش را از دست داده اما با آن هم میخواسته ادامه دهد که در شهر توسط افراد مسلح ناشناس ترور و حالا دچار معلولیت ۱۰۰ درصدی شده است.

او گفت:” تیم ما رفته بود که ماین خنثی کند؛ اگر آن ماین را خنثی نمیکردیم مردم ملکی هدف قرار میگرفت چراکه بین راه بود و وقتی که من رفتم که ماین را خنثی کنم، موتری که از پیش نیروهای امنیتی فرار کرده بود ریمود ماین دست شان بود و طالبان بودند و من هر نوع ماین ریمود دار را خنثی می کردم و متاسفانه ماین انفجار کرد و دست خود را از دست دادم و حالا بعد از مدت هشت ماه که خوب شدم و دوباره از من تقاضا شد که به وظیفه برگردم اما رفتم و بعد از مدتی هنگامی که از وظیفه به سمت خانه می رفتم و زمانیکه از موتر پیاده شدم اما غافل از اینکه افرادی مسلح مرا تعقیب کرده بودند و هنگام داخل شدن به کوچه خانه ی خود، بالای من تیر اندازی شد که در نتیجه سه گلوله به بدن و  گردن من اصابت کرد که دچار قطع نخاع شدم و ۱۰۰ درصد معلولیت دارم”.

حالا مرتضی و عبدالمجید می گویند که با همه اینها، همچنان آرزو دارند که روزی بر ادامه جنگ نقطه پایان گذشته شود.

دسته بندی: گزارش‌ها, همه, ویژه برچسب ها:

به اشتراک بگذارید :

مطلب قبل و بعد

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد