این روزها مسالهی خروج ایالات متحده آمریکا از افغانستان به سرتیتر خبرها تبدیل شده است. خروج ایالات متحده بسیاری از کارشناسان افغانستان را به یاد (نظریه تکرار تاریخ) انداخته است. روزنامهنگاران و نویسندگان زیادی از تکرار تاریخ در افغانستان سخن به میان آوردهاند و خروج آمریکا را با خروج اتحاد جماهیر شوروی مقایسه میکنند. حسین […]
این روزها مسالهی خروج ایالات متحده آمریکا از افغانستان به سرتیتر خبرها تبدیل شده است. خروج ایالات متحده بسیاری از کارشناسان افغانستان را به یاد (نظریه تکرار تاریخ) انداخته است. روزنامهنگاران و نویسندگان زیادی از تکرار تاریخ در افغانستان سخن به میان آوردهاند و خروج آمریکا را با خروج اتحاد جماهیر شوروی مقایسه میکنند. حسین کریمی از آن عده نویسندگانی است که معتقد به تکرار تاریخ در افغانستان است. کریمی دانشآموختهی تاریخ از دانشگاه هرات است. او در نوشتهی اخیرش که در روزنامه هشت صبح منتشر شده است، از چرخهی تکراری تاریخ در افغانستان سخن زده است. در همین راستا رادیو معراج گفتگویی انجام داده است با حسین کریمی تا زوایای مدعای او را بیشتر بکاود.
معراج: آقای کریمی خوش آمدید به برنامه و ممنون از وقتی که گذاشتید
کریمی: خواهش میکنم و ممنون از شما که دعوت کردید
معراج: بیاییم بحث را با نظریه تکرار تاریخ شروع کنیم. این نظریه از دیدگاه فلسفهی تاریخ چه وزن و جایگاهی دارد؟
کریمی: خوب نظریه تکرار تاریخ در فلسفه تاریخ بحث و کنکاش میشود. میتوانم بگویم که این نظریه یکی از نظریات پیچیده در فلسفه تاریخ است که طرفداران و مخالفان خودش را دارد. یکی از طرفداران قوی این نظریه، فریدریش هگل نظریهپرداز مشهور آلمانی است. او بر این نظر بود که تاریخ همچنان دورههای مشابه را طی میکند و تکرار میشود. مارکس هم تا حدودی از همین تکرار تاریخ استفاده کرده بود. وقتی که مارکس از رسیدن جامعه به کمونیسم سخن میزد، مرادش این بود که جامعه دوباره به همان مسیر اولیه تاریخ خود بر میگردد که خبری از مالکیت خصوصی نبود.
معراج: شما اشاره کردید که این نظریه موافقان و مخالفان خودش را دارد. دوست دارم مقایسهای و سنجشی داشته باشید از دلایل هر دو طرف تا بحث واضحتر شود.
کریمی: البته که تبیین دلایل دو طرف کار دشواری است. دلایل دو طرف هم دلایل فلسفی است و از قدرت فکری من بیرون است. اما راه سادهتری برای سنجش نظرات در این مورد وجود دارد و آن هم نگاه به تاریخ است. حداقل میتوانیم به گذشتهی تاریخ کشور خودمان نگاه کنیم و ببینیم که تاریخ ما تکرار تاریخ است و یا اینکه مسیری تک خطی است.
معراج: خوب به نظر شما تاریخ معاصر افغانستان کدام نظریه را تایید میکند؟ تکرار تاریخ و یا مسیر تک خطی؟
کریمی: من موافق تکرار تاریخ هستم. در نوشتههای مختلفم هم به این مساله اشاره کردهام و دلیل آوردهام. شما همین مساله خروج نیروهای خارجی را ببینید. مثلا ما در قرن نوزدهم شاهد شورش علیه نیروهای انگلیسی هستیم. دو جنگ داشتیم یکی در سال ۱۸۳۹_۱۸۴۱ و دیگری در سالهای ۱۸۷۹_۱۸۸۲، در هر دو جنگ شاهد آن هستیم که افغانها کنار هم دگیر و دوشادوش همدیگر علیه قشون بریتانیا شورش کردند. مثلا در سال ۱۸۴۱، افغانها توانستند که بریتانیا را از افغانستان خارج بسازند. همینطور که توانستند شاه شجاه را که مورد حمایت بریتانیا بود از قدرت خلع کنند. بعد از این مورد بود که کابل برای نزدیک به یک سال شاهد جنگ میان شاهزادههای سدوزایی و بارکزایی بود. عین همین مساله را در سال ۱۹۸۹ میبینیم. افغانها توانستند اتحاد جماهیر شوروی را مجبور به خروج کنند، سه سال بعد از خروج شوروی، داکتر نجیب الله از قدرت دور شد و کابل دوباره به میدان جنگهای داخلی تبدیل شد. حالا هم میبینم که آمریکا بعد از بیست سال حضور در افغانستان در پی آن است که از این کشور فرار کند. حالا هم همان گمان مطرح میشود که افغانستان دوباره به میدان جنگهای داخلی بدل شود.
معراج: و حالا که مساله خروج نیروهای آمریکایی مطرح میشود، آیا شما فکر میکنید ما دوباره به سمت تکرار تاریخ میرویم و همچنان شاهد جنگهای داخلی خواهیم بود؟
کریمی: بله من نظر من همین است. حالا هم همان شرایط زمان داکتر نجیب الله وجود دارد. حالا هم کشورهای همسایه طرفدار بیثباتی در افغانستان هستند. حالا هم همان دولت شکننده است و مخالفینش. تنها تفاوت این است که در سالهای دهه نود مجاهدین در مقابل دولت نجیب الله احمدزی ایستاده بودند و حالا طالبان در مقابل اشرف غنی احمدزی ایستاده اند. حالا هم بسان دهه نود که شوروی در پی فرار از افغانستان بود، آمریکا هم در پی فرار از این کشور است.
معراج: اما به نظر میرسد تفاوتهای زیادی میان وضعیت کنونی و سالهای دهه نود است. در سالهای دهه نود بازیگری به اسم ناتو به طرفداری از دولت وجود نداشت. اما حالا ناتو یکی از طرفداران حضور در افغانستان است که آمریکا هم یکی از مهمترین همپیمانان ناتو است. در سالهای دهه نود آمریکا افغانستان را فراموش کرد، همین فراموشی باعث شد که در سال ۲۰۰۱ تاوانش را پس بدهد. اما حالا آمریکا درس گرفته است و میداند که فراموش کردن افغانستان چه تاوانی دارد. این تفاوتها نشان میدهد که وضعیت شبیه سالهای دهه نود نیست.
کریمی: خوب ببنید وجود تفاوتها حتمی است. نمیتوان چنین تصور کرد که تفاوتی وجود نداشته باشد. تفاوتها هست اما مساله مهم این است که شباهتها به مراتب بیشتر از تفاوتها است. حالا دولت شکننده داریم، نبود اجماع در دفاع از دولت داریم، کشورهای مخرب صلح داریم و اقتصاد ورشکسته و همینطور خطر افراطیت. این فاکتورهای شباهت دهنده به مراتب بیشتر از فاکتور های تفاوت هستند. به همین جهت میتوان پیش بینی کرد که دوباره به سمت تکرار تاریخ و جنگهای داخلی میرویم.
معراج: و راه حل به نظر شما چیست؟
کریمی: ما باید از تاریخ درس بگیریم. ما باید تاریخ بخوانیم و از آن درس بگیریم. آمریکا باید از تاریخ درس بگیرد و بداند که فراموش کردن افغانستان چه تاوانی برای جهان دارد. کشورهای منطقه باید از تاریخ درس بگیرند و بدانند که جنگ در افغانستان باعث بیثباتی در کشورهای خودشان میشود. مردم افغانستان هم باید درس بگیرند و بدانند که تفرقه و فرقهگرایی نتیجهاش جنگهای خانمان سوز است.
معراج: ممنون از شما که به گفتگو شرکت کردید
کریمی: خواهش میکنم و ممنون از شما.
دبیر خبر: محمد احمدی
شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید
- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد