در جامعهای که هنوز بر سر آزادی و محدودیت زنان اختلاف نظر وجود دارد، جبر روزگار پای شماری از زنان را به شهر و دستفروشی کشانیده است.
اینجا در حاشیههای شهر هرات، شماری از زنان، میان انبوه مردان بساط شان را پهن کرده و لباسهای کهنه به فروش میرسانند.
این زنان که شمارشان به بیش از ده تن میرسد، با چهرههای جدی و اخم کرده، به هر رهگذری چشم میدوزند تا لباس یا تکهای از آنان خریداری کند.
لباس و تکههایی که به شدت کهنه و فرسوده هستند. به گفتۀ این زنان لباسهای کهنه مردم را خریداری و سپس برای دیگر افراد فقیر به فروش میرسانند.
این زنان از وضعیت ناگوار روزگار شکایت دارند.
یکی از آنان میگوید که هفت فرزند خُردسال دارد و شوهرش را از دست داده است.
این زن میگوید که لباسهای کهنۀ مردم را گاه گدایی و گاه خریداری میکند و سپس برای دیگر مردم به فروش میرساند.
ظاهراً بازار کهنه فروشی این زنان خریدار چندانی ندارد.
در حالیکه اطراف جادهها انبوه خلق رفت و آمد میکنند، اما به ندرت فردی پیدا میشود که سری به این دست فروشان بزند و از آنان لباس خریداری نماید.
ریزهگل یکی ازین زنان است، وی به قول خودش شش فرزند دارد و شوهرش را قبلاً از دست داده است.
وی میگوید اکثر روزها با دست خالی به خانه میرود و بارها خودش و فرزندانش شب و روز را در گرسنگی سپری کرده اند.
هر کدام این زنان روایتهای دردناکی از زندگی دارند. اکثرشان بیش از ۵ فرزند دارند و به غیر خودشان هیچ نانآور دیگری ندارند.
این زنان در عین صحبت از نا ملایمتهای زندگی از برخورد تند و خشن کارمندان ادارۀ شهرداری شکایت میکنند.
آنان میگویند که با سختی این لباسهای کهنه را خریداری میکنند، اما کارمندان شهرداری لباسهای شان را به خاکها و جویبارها پرت میکنند و برخی شان گم میشود.
این زنان که مجبوری پای آنان را به دست فروشی کشانیده از دولتمردان میخواهند که فکری به حال آنان بکنند.
اما ادارۀ شهرداری هرات برخورد خشونتآمیز با دست فروشان زن را رد میکنند.
نعیم عزیزی سخنگوی این اداره میگوید که کارمندان این اداره در هیچ صورتی حق برخورد تند با دست فروشان را نیافته اند.
وی میگوید «ما بساطهای را که برای مردم مزاحمت ایجاد میکند، از شهر جمع آوری میکنیم و بر اساس قانون بعد از چند روز دوباره به صاحبان شان تسلیم میشود».
به گفتۀ سخنگوی ادارۀ شهرداری قرار است که به زودی دو بازارچه برای دست فروشان ایجاد شود.
در حالیکه کم کم از جنب و جوش بازار شهر کاسته میشود و مردم اندک اندک به خانههای شان میروند، زنان کهنه فروش با دستان لرزیده و حالت پژمرده، همچنان چشم ناامید شان را به عابرین بسته اند.
در جامعۀ به شدت بسته و محدود برای زنان، اکثر افراد دست فروشی توسط زنان را نشانه میگیرند، اما بدون شک و تردید کمتر کسی چشم به زجرِ روزگار این عده میاندازد.